سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] دوستان خدا آنانند که به درون دنیا نگریستند ، هنگامى که مردم برون آن را دیدند ، و به فرداى آن پرداختند آنگاه که مردم خود را سرگرم امروز آن ساختند ، پس آنچه را از دنیا ترسیدند آنان را بمیراند ، میراندند ، و آن را که دانستند به زودى رهاشان خواهد کرد راندند و بهره‏گیرى فراوان دیگران را از جهان خوار شمردند ، و دست یافتنشان را بر نعمت دنیا ، از دست دادن آن خواندند . دشمن آنند که مردم با آن آشتى کرده‏اند . و با آنچه مردم با آن دشمنند در آشتى به سر برده‏اند . کتاب خدا به آنان دانسته شد و آنان به کتاب خدا دانایند . کتاب به آنان برپاست و آنان به کتاب برپایند . بیش از آنچه بدان امید بسته‏اند ، در دیده نمى‏آرند . و جز از آنچه از آن مى‏ترسند از چیزى بیم ندارند . [نهج البلاغه]
ساز خاموش

آخرین کتابی که این روز‏ها خواندم، مجموعه داستانی بود از مرحوم نادر ابراهیمی به اسم
فردا شکل امروز نیست.
این کتاب را 9 داستان کوتاه تشکیل می‏دهد که به جز 3 داستان، مابقی داستان‏ها در اواخر دهه 50 نوشته شده‏اند و حال و هوای همان سال‏ها را دارند.
فردا شکل امروز نیست را شاید از لحاظ اصول داستان ‏نویسی نتوان در جایگاه بالایی قرار داد اما از نظر ترسیم شرایط سال‏های نخستین پیروزی انقلاب در ابعاد مختلفی همچون وضعیت اقتصادی، اجتماعی و روانی موفق است.
قصد معرفی کامل این کتاب را ندارم. تنها به چند نکته که بعد از خواندن این کتاب به نظرم رسید اشاره می‏کنم.
نادر ابراهیمی را در این کتاب روشنفکری می‏بینیم که از روشنفکری فقط ادعایش را ندارد تا از مباحث و الفاظ دهن ‏پرکن استفاده ‏کند. و در عین حال، مثل بسیاری از روشنفکرنماها به خاطر حفظ این لقب، چشم بر بسیاری از واقعیت‏ها نمی‏بندد. ابراهیمی آشکارا به امام و اصل نظام اظهار علاقه‏مندی می‏کند و همزمان زبان به انتقاد‏های نسبتا تند -آن هم در اواخر دهه 60 و شرایط آن زمان- می‏گشاید.
نکته دیگر، دوراندیشی نویسنده یک عاشقانه آرام است. او در همان اوایل پیروزی انقلاب از بعضی تندروی‏ها که مستقیما به هدف انقلاب ضربه می‏زند احساس خطر می‏کند و به مقتضای هر داستان به چند مسئله مرتبط با انقلاب و یک نظام نوپا می‏پردازد.

در داستان دوم، جایی که راوی داستان، بعد از انقلاب با یک ساواکی‏ مصاحبه می‏کند و ساواکی مدعی است که روزی ورق برمی‏گردد، چنین داستان را به پایان می‏رساند:

-به نظر تو کی ورق برمی‏گردد و چطور برمی‏گردد؟
-نمی‏دانم. شاید وقتی مسلمان‏های حاکم، بیش از حد مردم را زیر منگنه بگذارند و نقش همان معلم شرعیات مرا بازی کنند. ترق! چرا با دگمه شلوارت بازی می‏کنی؟ آن وقت همه مردم محض خنده هم که شده شروع می‏کنند به بازی کردن با دگمه‏های شلوارشان. مجسم کن! یک ملت دگمه‏ شلواری. معرکه‏ست نه؟



نوشته شده توسط حامد عبداللهی سفیدان 88/3/23:: 8:19 عصر     |     () نظر